دوش می رفت وآه می کردم
در پی او نگاه می کردم
هر دم از خون دیده در پی او
قاصدی رو به راه می کردم
شب همه شب ز دود سینهٔ خویش
سرمه در چشم ماه می کردم
ناوک غمزه در دلم می زد
من دل خسته آه می کردم
گریه میکردم و به حالت خویش
خنده هم گاهگاه می کردم